میتونم بگم تنها کسی که هر لحظه خوشحالیش خوشحالم میکنه و هر لحظه ناراحتیش دلمو به آتیش میکشه عشقمه، ولی وقتی امروز دیدم بخاطر یه غریبه ای که میخواست شوهرمو پیش من بی ارزش کنه بخاطر اون داشت دست روم بلند میکرد و اتاق و روم قفل کرد و منی که از صبح واسه سورپرایز عشقم و سربلندیش پیش مهمونش سرپا بودم وحتی یه لقمه نون هم نخورده بودم تو اتاق زندانی شدم و حتی نفهمید از درد معده چجور بخودم میپیچیدم ، دیکه این دل دل نمیشه.
اگه دردی داشتم اگه ناراحت بودم قبلا بهش میگفتم ولی اینبار که دل شکست دیگه تو اتاقم بیصدا ضجه زدم، بیصدا، اونقدر ببصدا که خدایی که بالاسرمه هم صدای دردمو نشنید، فقط بالش به شکم دمر خوابیدم تا شاید سوزش معدم حل شه،
اگه یه روز دختردار شم هیچ وقت به هیچ مردی اجازه نمیدم پاره تنمو ببره تو غربت و بلایی که امروز سر من اومد سر اون بیاد،
دل ,تو ,اون ,روم ,بخاطر ,ولی ,هر لحظه ,ببصدا که ,که خدایی ,خدایی که ,که بالاسرمه
درباره این سایت